گرمای نگاهت سردی زندگیم را ذوب می کند ، سادگیش به من می آموزد که زندگی را ساده بگیر هر وقت خواستی بخور هر وقت خواستی بنوش هر وقت هم خوابت که می آید بخواب ، ساده باش برایت مهم نباشد که چه کسی تو را در آغوش می گیرد بد است یا خوب با او مهربان باش . به من می اموزی بی دریغ مهربانیم را ببخشم حتی شده با یک لبخند . پسرم ما هم مثل تو بودیم امیدوارم پیچیدگی های انسانها و زندگی این ساده بودنت را از تو نگیرد . دوستت دارم